چراغ قوه حرفه ای
خريد لامپ ال اي دي
برایت سرمه می کشم
کاکل ات را حنا می بندم
کمرت را با نان و پنیر و ترانه
عروس حجله های انفرادی
رهایت می کنم میان دایره ی گرگ
می روم برایت مرثیه های قشنگ می نویسم
برایت ورد می خوانم
مثل گیسویی که باد آن را پریشان میکند
هر دلی را روزگاری عشق ویران میکند
ناگهان میآید و در سینه میلرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان میکند
با من از این هم دلت بیاعتناتر خواست، باش!
موج را برخورد صخره کِی پشیمان میکند؟
مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرتکِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان میکند
اشک میفهمد غم افتادهای مثل مرا
چشم تو از این خیانتها فراوان میکند
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
درد بیدرمانشان را مرگ درمان میکند
او زنده است در غم و شعر و خیال من میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست کانون مهر و ماه مگر میشود خموش آن شیرزن بمیرد ؟ او شهریار زاد هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق
بازدید : 101 | تاریخ : جمعه 22 اسفند 1393 زمان : 20:46 | نویسنده : abi-spotr | نظرات () |